میروی بی من برو، من بی تو عادت کردهامبارها در این مصیبت استقامت کردهامشد اجل جان بر لب از دست تقلاهای منبس که در امید دیدارت سماجت کردهامنا خوش احوالم ولی بی شک تو شاد و سرخوشیچون که تو نفرین و من از جان دعایت کردهاممن کجا باران کجا، باران کجا و راه بی پایان کجاآه... این دل دل زدن، تا منزل جانان کجاطفلکی دل کنج سینه بعد تو کز کرده استبس که در این حادثه او را شماتت کردهامچون حسودم لایسودم من به آن که بعد از اینبوسه خواهد زد به لبهایت
حسادت کردهامهر چه کویت دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تردر طریق عشق بازان، مشکل آسان کجا یادداشتهای یک هرزه...
ما را در سایت یادداشتهای یک هرزه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 15:31